می نویسم:«ابوموسی»، بخوانید: «ایران»

بالاخره بعد از عمری انتظار، به روشنک دیاری پای نهادم که سزاوارانه می توانم بر پیوند ابدیش با سرزمین مادریم ببالم، خاضعانه، پیشانی خاکساریم را بر پیشگاه فخرآلودش بسایم، حریصانه غبار تاریخ پرعزتش را سورمه چشم سازم و به شکرانه نعمت وجودش در پیکره واحد این سرزمین نظر کرده، با وضو در حوض ژاله بار شرجی هایش، به نماز بایستم.

بالاخره بعد از عمری انتظار، به روشنک دیاری پای نهادم که سزاوارانه می توانم بر پیوند ابدیش با سرزمین مادریم ببالم، خاضعانه، پیشانی خاکساریم را بر پیشگاه فخرآلودش بسایم، حریصانه غبار تاریخ پرعزتش را سورمه چشم سازم و به شکرانه نعمت وجودش در پیکره واحد این سرزمین نظر کرده، با وضو در حوض ژاله بار شرجی هایش، به نماز بایستم.

من بعنوان قاصدی ناچیز از تباری ریشه دار تا ژرفنای آغاز رویشگاه تاریخ تمدن بشر، به جزیره ای رفتم تا حماسه روئین تنانه مام میهن را، رساتر و دلارامتر از همه جای این سرزمین پاکنهاد، با نغمه ای شورانگیز، در گوش این دلبندترین فرزند مادر پارسی، بسرایم.

من با یک دنیا شور و شوق به جنوبی ترین قطعه سرزمین مقدسم، در دل پارسی ترین شاخاب گیتی پای نهادم تا رجز راست قامت ترین و پرافتخارترین ملت سلحشور عالم را به گوش جگرگوشه نازدانه اش در این گوشه بظاهر تک افتاده سرزمین یگانه آسای ابدی(بوموسی) بخوانم.

من به جایی رفتم تا گلبانگ بیداری ملتی سترگ و بلندآوازه در طول تاریخ سراسر حماسه ایش و سرود شکفتن خوش عطرترین گل های شکوه شعور و غرورانگیزترین ترانه مانایی سرزمینی اسطوره ای را به گوش اولاد دُردانه غیورش، در این مامنگاه همیشه پایدار سرزمین اهورایی مان واگویه سازم.

من با یک دنیا پرچین خیال حماسی منبعث از شور و شرف90 میلیون ایرانی(بخوانید بوموسایی)، از راهی گرچه دور اما نزدیک تا سراپرده تپش قلب یک ملت آزاده و پایدار در قبال طوفان همه حوادث و بلایا آمدم تا پیام پیوند ابدی سرزمین مادری را نثار فرزند خلف رشیدش سازم که انگار توهم تک افتادگی نجیبانه و بظاهر غریبانه اش در دل دریای کرانه ناپیدای پارسی، انگار این روزها دوباره خیال خام و بلاهت آمیز علفکی روئیده در دامن مکارترین نژاد زمینیان را - که همواره یگانه هنر اهریمنی اش نشخوار محصول برآمده از کشت تخم نفاقش در میان سایر ملل بوده، برانگیخته است.

من با یک دنیا شیدایی به پابوس خطه ای هرچند کوچک(12 کیلومترمربع) اما بس بزرگ تا درازنای ابنای روئیده در ژرفنای 10 هزار سال تاریخ و تمدن و سرفراز تا عرشگاه تثلیث شور و شعور و شرف به جزیره ای رفتم تا رادنامه حماسه ماندگاری و دشمن سوزی تبار رستم آسای سرزمین شهود و شهادت را یکبار دیگر بر سراپرده سنِ تاریخ بشر نقالی کنم و شکوه تابش ایمان و شور مجد یگانگی همه ایرانیان را در تندیس پولادآسای بوموسای دردانه اشان به نظاره بنشینم و فاخرانه بر مجد گستره ناگسستنی سرزمین دیرپای پارسی ببالم.

من سرشار از شراره های غروری مقدس به خاک مقدسی پای نهادم تا شعر حماسه ایرانی ترین پیکره قدسی وطنم را با غریوی رعدآسا به رفعت خوش قامت ترین ملت تاریخ و به عزت انسانی ترین فرهنگ تمدنساز بشر و به زینت چشمنوازترین آبراه پارسی و به قداست وفادارترین سوگند پیوند ناگسستنی مام میهن با فرزند برشته روی جنوبی اش، با نفیری رعدآسا به بلندای استشهاد صداقت تاریخ، صلا در دهم.

من بعنوان فرزندی کوچک از تباری موحد، دلیر، آزاده و راست قامت، بعنوان سلاله ای از تبار ایرانی به فرازگاهی تابان از مام میهن گام نهادم تا با لهیب ذره ذره ذره سلول های تنم و جوشش قطره قطره قطره خون غیرتم، بر میثاق ناگسستنی تک تک آحاد وطنم در راه صیانت از وجب به وجب این جنوبی ترین قطعه شرف ایرانی، این فلات همیشه مانا، این نگین خوشفام انگشتر پارسی و این خطه بزرگ سبز«گپ سبزو»(نام قدیم بوموسی) پای بکوبم.

من به جزیره ای مقدس با90 میلیون شهروند سلحشورش، پای نهادم تا سرفرازانه و فاخرانه فریاد برآورم که برغم برخاستن آوای گاه بیگاه طمع ناسناسان بی تبار، اینجا خاک پاک بوموساست، جایی که برخلاف انتظار بی بُتگان سرسپرده به اغوای مسترهای مکار تلکه گیر، این روزها، قی برخی یاوه ها سرایی ها سبب رویش پرشورترین حس وفادارانه ملتی سترگ و دیرپا به این دیار پارسای همیشه ایرانی شده است.

شگفتا که درست بخاطر رویش همین حس فاخر حماسی و ایمانی است که هر ایرانی با هر مرام، آیین، نژاد و مذهب، به محض پای نهادنش روی بستر این نگینگاه زمردفام انگشتر میهن، ناخوادگاه، بیش از هر جای دیگر، بوی دلربای وطنش را- بوی فرحناک ایرانیتش را _ استشمام می کند و بیشتر از هر جای دیگر این سرزمین کرانه ناپیدا، از اکسیر عاشقانه وطنش، سرمست و سرافراز می شود.

اینجا قلب تپنده ایران ماست، کانون توجه شورانگیز همه آحاد میهن ماست، نماد پایداری، همبستگی و درهم آمیزی ریشه های ملت آزاده و همیشه سرداده ما در راه صیانت از تربت پاکش در همه ازمنه های دور و دراز تاریخش و در گستره کرانه های لایتناهی خلیج نیلگون فارسش است، اینجا دقیقا ایرانی ترین قطعه سرزمین پارسی است، اینجا بوموساست، بوموساسی که تیزاب درخشش الماس ایرانیتش، چشم طمع اجنبی ها و دزدهای دریایی از قماشان دور و نزدیک، از بومیان چشم سیاه طمعکار گرفته تا مسترهای چشم آبی آتلانتیک نشین را کور می کند.

*******

به گزارش ایرنا، اَبوموسی، جزیره، شهر و شهرستانی به همین نام در استان هرمزگان و در جنوبی ترین نقطه ایران در دل آبهای خلیج فارس است.

ابوموسی از دیرباز تاکنون به نام های بوموسی، باباموسی، بوموف، ابوموسی و گپ سبزو خوانده شده است، جزیره ای ایرانی که عنوان بوموسی با ریشه «بوم سوزو» به معنای بوم سبز برایش بکار می رود.

ابوموسی یک نام جدید است و سابقه آن به حدود بیشتر از یکصد سال قبل برمی گردد، اکنون اهالی محلی، این جزیره را «بوموسی» می خوانند.

جزایر سه گانه بوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک در خلیج فارس و در نزدیکی تنگه هرمز قرار دارد که بر اساس اسناد تاریخی متقن از دوره هخامنشیان تحت حاکمیت ایران بوده اند و جزء جدایی ناپذیر از سرزمین ایران به شمار می روند.

بتازگی اتحادیه اروپا و شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج فارس در بند پایانی بیانیه ای مشترک، ادعاهای بی اساس گذشته کشورهای جنوبی خلیج فارس را در باره جزایر سه گانه ایرانی تکرار کردند.

نظرات

captcha